به گزارش راهبرد معاصر؛ در مورد موقعیت مهم و حیاتی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا، و توجه قدرتهای جهانی طی دو قرن اخیر به این منطقه تردیدی وجود ندارد. این منطقه همواره بستر رقابت قدرت ها برای نفوذ در آن و بهرهگیری از منابع این منطقهی ثروتمند بوده است. در واقع این منطقه همواره در تحولات سیاسی و اتخاذ استراتژی قدرتهای جهانی از نقش و اهمیت فراوانی برخوردار بوده است. اهمیت روزافزون منطقه خاورمیانه به لحاظ استراتژیک و ژئواستراتژیک، در دیدگاه ها و استراتژی قدرت های جهانی به ویژه ایالات متحده آمریکا در دهه های گذشته (به ویژه بعد از حادثه 11 سپتامبر) امری بدیهی و آشکار است. از این رو دولت آمریکا برای به سیطره درآوردن این منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ را به بهانه کاشتن بذر دموکراسی در ظاهر، ولی در باطن غارت هرچه بیشتر منابع مالی به ویژه انرژی منطقه مطرح و در دستور کار خود قرار داده است.
از آن گذشته، حضور رژیم صهیونیستی، دولت های ثروتمند خلیج فارس، کشورهایی چون ایران، عربستان سعودی، ترکیه و مصر در این منطقه، بر اهمیت آن برای دولتهایی چون ایالات متحده، انگلستان، روسیه و چین افزوده است. در همین راستا روز 15 خرداد، وزارت خارجه ایالات متحده، به کشورهای خاورمیانه در خصوص همکاری با چین هشدار داد. حال سوال اینجاست که طی دوران پس از شکست داعش و دیگر گروه های افراطی در سوریه و عراق، روی کار آمدن دولت ترامپ در آمریکا و پررنگ تر شدن حضور قدرتهای شرقی مانند چین و روسیه در این منطقه و شیوع کرونا، انگیزههای این قدرتها به ویژه دولت آمریکا و چین برای رقابت در غرب آسیا چیست.
چین بر خلاف دیگر بازیگران، هیچگونه سابقه مذهبی، سیاسی، تاریخی و استعماری در منطقه ندارد و همین امر این کشور را به نامزدی ایدهآل در حل منازعات خاورمیانه و نقش یک واسطه صادق مطرح ساخته است. در واقع در خلال دهههای گذشته، بسیاری از بازیگران منطقهای و جهانی در برخی از نقاط بهصورت واسطه ی صلح در بحرانهای خاورمیانه به ایفای نقش پرداختهاند. بازیگرانی چون ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و قدرتهای منطقهای همچون مصر، ترکیه و عربستان سعودی و سازمانهای بینالمللی بزرگ بدون دستیابی به موفقیتهای چندانی سعی نمودهاند تا واسطهای برای برقراری صلح و امنیت پایدار در منطقه شوند. این در حالیست که نباید فراموش کرد که چین از سال 1949، به دلایل متعدد از مشارکت در ابتکارات میانجیگرایانه منطقهای و بینالمللی خودداری کرده است. نخست این که سیاست عدممداخله بهعنوان هسته فلسفه دیپلماتیک چین باقی مانده است. دوم، پکن بر این اعتقاد است که در بیشتر موارد، وضعیت بیطرفی موجب افزایش منافع ملی آن شده است چراکه این امر فرصت بیشتری برای مانور در تلاشهای دیپلماتیک ایجاد میکند. نهایتاً چین ترجیح میدهد به منظور پرهیز از تقابل و منازعه، دیپلماسی به روش صلحجویانه و دوستانه را تعقیب نماید مگر آنکه به منافع اصلی آن همچون حاکمیت، امنیت و تمامیت ارضی پیوند بخورد. اما به نظر میرسد راهبرد چین در غرب آسیا، بیشتر انگیزههای اقتصادی را دنبال میکند. در واقع وانا با جمعیتی بالغ بر 400 میلیون نفر، بازار مصرفی بزرگی برای پکن، و منبع بزرگی از منابع خام معدنی و فسیلی برای اشتهای سیریناپذیر اژدهای سرخ است.
در همین راستا "ماها یحیی" در یادداشتی که اندیشکده کارنگی آن را منتشر کرد؛ مینویسد: کنفرانس آسیایی-آفریقایی باندونگ در سال 1955 (دیدار سران کشورهای آفریقایی و آسیایی که بسیاری از آنها تازه به استقلال رسیده بودند) یک نقطه عطف تاریخی بشمار می رود. چین از جنبش های استقلال طلبی ملی و ضد استعماری حمایت کرده و بر حقوق ملت ها در انتخاب نظام های سیاسی و اقتصادی خویش تاکید کرده است. با این حال، نقش سیاسی چین در خاورمیانه، بویژه به خاطر انزواگرایی مائو زدونگ در طول دهه 1960 و 1970، محدود مانده است.
اواخر دهه 1970، اصلاحات مدرنیزاسیون چهارگانه دنگ شیائوپینگ با هدف تقویت صنعت، کشاورزی، دفاع و علم و فن آوری چین، اساس توسعه روابط اقتصادی با کشورهای خاورمیانه را بنیان نهاد. طی چند دهه بعدی، نقش اقتصادی و تجاری چین در این منطقه رشد کرده و متنوع شده است؛ بطوریکه صادرات این کشور از 10 میلیارد دلار در سال 1990 به 220 میلیارد دلار در سال 2016 افزایش یافت. در حال حاضر، چین بزرگترین سرمایه گذار خارجی منطقه خاورمیانه بشمار می رود. این کشور تقریبا 177 میلیارد دلار در این منطقه سرمایه گذاری کرده است که 70 میلیارد دلار آن در کشورهای حوزه خلیج فارس و در بخش های توسعه انرژی، زیرساخت ها و املاک صورت گرفته است.
چین از طریق طرح جاده و کمربند به دنبال گسترش نفوذ سیاست خارجی و منافع اقتصادی خویش در خاورمیانه است. پکن وعده داده است 23 میلیارد دلار به صورت وام و کمک مالی در اختیار این منطقه قرار دهد. چین با 17 کشور عربی موافقتنامه های همکاری امضا کرده و ساخت بنادر در عمان، کارخانه ها در الجزایر و آسمان خراش ها در پایتخت جدید مصر و همچنین، ایجاد زیرساخت ها و تاسیسات بهداشتی در سوریه را تعهد کرده است. علاوه بر این، چین خط های اعتباری در اختیار برخی کشورهای محروم نظیر جیبوتی قرار داده و اولین پایگاه نظامی خود را در این کشور بنا کرده است.
به نظر می رسد در شرایط کنونی متأثر از رقابت با آمریکا، چین رویکرد فعالانه تری را در برابر خاورمیانه در پیش گرفته است. این رویکرد چین در حوزه های سرمایه گذاری و زیرساخت، انرژی، تعامل با کشورهای منطقه، و حوزه نظامی به وضوح نمایان است. طرح ابتکار "یک کمربند یک جاده" که به دنبال استراتژی محور آسیایی اوباما مطرح شد سبب شد مناطق غربی چین از جمله منطقه خاورمیانه، به عنوان منطقه پیوند دهنده شرق و غرب در پیشبرد آن از جایگاه بالایی برخوردار شود. این امر باعث شده است حضور شرکت های چینی در کشورهای خاورمیانه به ویژه در حوزه های زیرساختی افزایش یابد.
به عنوان مثال، چین بعد از امضای توافق هسته ای میان ایران با گروه 1+5 خواهان سرمایه گذاری در بخش حمل و نقل ایران از طریق ارائه وام 1.5 میلیارد دلاری به منظور برقی کردن راه آهن تهران- مشهد بوده است. در حوزه انرژی نیز در حال حاضر اگرچه چینی ها بر تأمین امنیت جریان های انرژی در خاورمیانه توسط آمریکایی ها متکی هستند، اما به نظر می رسد به منظور حفظ جریان تأمین انرژی خود، سرمایه گذاری در زیرساخت های انرژی در کشورهای منطقه را دنبال می کنند. این سرمایه گذاری ها هم شامل حضور در بخش تولید و استخراج و هم در بخش انتقال می شود. بدینوسیله، چین به دنبال ایمن ماندن از تصمیماتی است که ممکن است در آینده تصمیم گیران آمریکا به منظور ایجاد اختلال در تأمین انرژی چین از خاورمیانه در پرتو رقابتهای ساختاری اتخاذ کنند.
از سوی دیگر، چین با آگاهی از رویکردهای حاکم بر سیاست خارجی کشورهای متحد آمریکا در خاورمیانه و نگرانی آنها از کاهش تعهدات آمریکا به این کشورها، تلاش کرده است روابط خود را با آنها تقویت کند. این رویکرد شبیه به رویکردی است که چین در برابر متحدان آمریکا در شرق آسیا در پیش گرفته است. در حال حاضر چین شریک تجاری اول عمده متحدان آمریکا در شرق آسیا محسوب می شود. این رویکرد باعث می شود این کشورها حدأقل در روابط خود با آمریکا مجبور به رعایت ملاحظات چین نیز باشند. در خاورمیانه مهم ترین این کشورها ترکیه، عربستان و رژیم صهیونیستی هستند. قراردادهای همکاری 65 میلیارد دلاری چین و عربستان در سال 2017، یا همکاریهای مختلف با اسرائیل همچون ساخت راه آهن بندر ایلات به تل آویو که به آن کانال سوئز زمینی گفته میشود، از نمونههای بارز ارتقای روابط چین با این کشورها در سالیان اخیر است. به نوبه خود، در همه این کشورها نوعی سیاست چرخش به شرق یا شرق گرایی مشاهده میشود که فرصت مناسبی را برای چین ایجاد کرده است.
با این وجود، در منطقه ای که بی ثباتی آن را فرا گرفته است، هدف چین بر ایجاد ثبات سیاسی از طریق توسعه منطقه ای و ارتباطات، به راحتی حاصل نخواهد شد. چین بزرگترین وارد کننده نفت خام در جهان است و در تامین نیازهای انرژی خود به خاورمیانه وابسته است. در سال 2018، عربستان سعودی، عراق و عمان به ترتیب دومین، چهارمین و پنجمین تامین کننده بزرگ نفت خام پکن بودند. یک جنگ منطقه ای یا حتی اختلال در عرضه نفت، نظیر آنچه در حملات به تاسیسات آرامکو عربستان اتفاق افتاد، تاثیری مخرب بر اقتصاد چین بر جای می گذارد.
با این حال با بررسی راهبرد دههی گذشته سیاست خارجی چین و سرمایهگذاریهای گستردهی این کشور در اقیانوس هند، مانند آنچه در بندر گوادر پاکستان صورت گرفته است، به نظر نمی رسد که این کشور خاورمیانه را به عنوان منطقه منازعه و رقابت با ایالات متحده در نظر داشته باشد، و حضور در این منطقه محدود به تامین منابع تولید خود، و صادرات کالاهای چینی باشد.
از طرفی راهبرد خارومیانه ای ایالات متحده، به دلیل اهمیت و اثرگذاری، مورد توجه بازیگران منطقه ای و بین المللی است. اهداف اصلی آمریکا در خاورمیانه بر سه محور استوار است:
1.تسلط بر منابع نفتی و شریانهای انتقال آن
2.حفظ امنیت اسراییل و برتری نظامی آن بر همسایگان
3.دسترسی آسان کالاها و خدمات آمریکایی به بازار منطقه
اگرچه آمریکاییها بر این تصورند که میتوانند با اعطای امتیازات ویژه به چین، این کشور را در مسائل مربوط به خاورمیانه از جمله بحرانهای اخیر در عراق و سوریه با سیاستهای خود همراه سازند، اما به نظر میرسد چینیها طرحهای راهبردی مخصوص به خود را دنبال میکنند. همراهی ضمنی چین با روسیه، فرانسه و آلمان در مخالفت با طرح آمریکا برای حمله به عراق از این جمله است. چینیها برآنند تا به آرامی روابط خود با کشورهای خلیجفارس را تحکیم و مناسبات راهبردی خود در این منطقه را بهبود بخشند.
اگرچه چین و آمریکا از رقابت آشکار در خاورمیانه پرهیز میکنند، پیشبینی رقابت این دو در خاورمیانه دور از انتظار نیست. چین و آمریکا نه تنها به منابع انرژی منطقه خاورمیانه وابسته هستند، بلکه هر دو کشور از مدلهای متفاوتی در تعامل با کشورهای منطقه پیروی میکنند. در این میان مدل چین از محبوبیت بیشتری در منطقه برخوردار است. مدل آمریکا دخالت در مسائل حقوق بشری، اقدامات پیشگیرانه و تغییر رژیم میباشد و خاورمیانه در این مدل از اولویت بالایی برخوردار است.
اما چین مدل سنتی روابط بینالمللی خود را بر اساس عدم مداخله و احترام به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها را دنبال میکند. اجرای سیاست مبارزه با تروریسم توسط آمریکا بعد از حادثه 11 سپتامبر و پیگیری توسعه دموکراسی در خاورمیانه، موجب گردید رژیمهای منطقه از جمله کشورهایی مثل عربستان سعودی که دارای روابط سنتی و دیرینه با آمریکا بودند، به تعمیق روابط خود با پکن و کاهش روابط با واشنگتن روی بیاورند. روابط چین با کشورهایی نظیر ایران، لیبی و سوریه و نیز دستیابی این کشورها به فناوری تکثیر موشکهای بالستیک و سلاحهای دیگر به یک منبع تنشزا در روابط چین و آمریکا تبدیل گردیده است.
رقابت چین و آمریکا بر سر انرژی به خارج از منطقه خاورمیانه نیز گسترش یافته است. چین برای واردات نفت خود از خاورمیانه از مسیر تنگه هرمز و تنگه مالاکا وابسته به آمریکا میباشد. پکن به منظور کاهش وابستگی خود به آمریکا، تلاش دارد به منابع نفت و گاز سایر مناطق و نیز انتقال آنها از طریق خط لوله دست پیدا کند. از سوی دیگر، فعالیتها و سرمایهگذاریهای چین در ساخت بندر گوادر پاکستان با شعار "منافع تجاری صلحآمیز" در سالهای اخیر آغاز شد.
در کنار افزایش رقابتها با آمریکا، باید به ویژگی جدید اقتصاد چین نیز اشاره کرد. از ابتدای دهه معاصر کاهش رشد اقتصادی سبب شد تصمیم گیران چین به دنبال در پیش گرفتن رویکردهای نوینی افتادند تا ضمن تداوم رشد اقتصادی، از افتادن در "تله درآمد متوسط" دوری کنند. در نتیجه این امر، توجه به مدل رشد اقتصادی مبتنی بر "مصرف داخلی" و "سرمایه گذاری در خارج" به مهمترین دستورکارهای اقتصادی سیاست خارجی چین تبدیل شد. بر این اساس، تشویق شرکت های چینی به سرمایه گذاری در خارج، که می توانست برای آنها افزایش توان رقابتی با شرکتهای پیشرفته غرب را نیز به همراه داشته باشد، آغاز شد.
بندر گوادر، در جنوب غربی پاکستان و در ساحل خلیج گوادر در دریای عمان قرار گرفته و دارای پتانسیلهای تجاری ارزندهای است. چین از احداث این بندر در این منطقه اهدافی را دنبال میکند که میتوان چند نمونه از آن را برشمرد: اتصال مناطق غربی چین به بازارهای جهانی، ایجاد مرکزی تجاری ـ اقتصادی اختصاصی در منطقه خلیجفارس و بهرهبرداری نظامی. سرمایهگذاری چین در ساخت بندر گوادر پاکستان نگرانی آمریکاییها را به دنبال داشته است.
نقش کمرنگ چین در مباحث مربوط به مداخله آمریکا در عراق و رای مثبت آن کشور به قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران، نشان میدهد که این کشور به دنبال مقابله آشکار با آمریکا در خصوص مسایل خاورمیانه نیست. با این حال منافع چین و آمریکا در خاورمیانه یکسان نیست. راههای ایفای نقش آمریکا و چین در صحنه جهانی در برخی زمینهها متناقض میباشند. چین در حالی که بر نقش سازمانهای بینالمللی بر حل اختلافات تاکید دارد، آمریکا درصدد تغییر نظام بینالملل و نفی کنوانسیونهای بینالمللی (مثل پیمان کیوتو و پیمان ABM) و هنجارهای بینالمللی (مثل اقدام پیشگیرانه، به رسمیت شناختن هند به عنوان یک قدرت هستهای و...) میباشد.
از سوی دیگر، آمریکا در حالی که از طریق تغییر رژیمها به دنبال ثبات مورد نظر خود در صحنه بینالمللی است، چین به دنبال ثبات در نظام بینالمللی حتی به قیمت حمایت از رژیمهای منفور از نظر آمریکا مثل میانمار، ایران، نپال، کرهشمالی، ازبکستان و زیمباوه است.
در یک جمع بندی می توان گفت، اهداف و راهبردهای این دو قدرت جهانی در خاورمیانه متفاوت است. چین تلاش دارد تا با به کارگیری دیپلماسی میانجیگری، و تلاش برای حل منازعات منطقه ای، امنیت لازم برای فعالیتهای اقتصادی خود فراهم آورد. از طرفی ایالات متحده در تلاش است تا با تضمین امنیت رژیم صهیونیستی، مهار ایران، تامین امینت شریان انرژی و در نهایت ایجاد چتر امنیتی در منطقه، حضور خود را تثبیت و نهایتا از منافع اقتصادی راهبرد خود نیز بهرهمند گردد.